شنبه 87 آبان 25 , ساعت 11:16 صبح
میان ما دو تن دیگر نباشد هیچ میعادی
برفت آن گه که من دل دادم وتو دل به من دادی
نه من لیلی نه تو مجنون نه شیرینم نه فرهادی
من از چشم تو افتادم تو از چشم من افتادی
بریدم دل زبند تو نخندیدم به خند تو
گسستم از کمند تو مبارک باد آزادی
نیایم سوی تو هرگز نبویم بوی تو هرگز
نبوسم روی تو هرگز فرحناکم پر از شادی
من آن روزی تو را دیدم گل امید می چیدم
جفایت کرد نومیدم امان از فصل بیدادی
هزاران آرزو کردم به خون دل وضو کردم
محبت در سبو کردم جوابم را نمی دادی
تو را دیگر نمی خوانم ز وصل تو پشیمانم
جهالت بود می دانم بزن بر یاد فریادی
برفت آن مطرب وآن نی گذشت آن ساقی وآن می
شده دوران شیرین طی چه ایام پر از بادی
گذشت ایام رقصیدن برفت ایام نوشیدن
چه شد اوقات خندیدن به کامم زهر می دادی
زچشمان تو آزادم ندای فصل سردادم
من از چشم تو افتادم تو از چشم من افتادی
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]